نگاهی به نمایش ”آخرین نامه” نوشته و کار ”مهرداد کوروشنیا”
"آخرین نامه" ظاهراً از کنار یکی از آسیبهای جدی دیگر حوزه تئاتر دفاع مقدس نیز به خوبی عبور کرده است؛ علاوه بر اینکه به نظر میرسد نمایش شایستگی سالنی با ظرفیت بیشتر از ظرفیت خانه نمایش را داراست، میتوان به حضور خوب تماشاگران در نخستین روز اجرا نیز اشاره کرد و با توجه به نوع ارتباط حسی و انسانی که نمایش با تماشاگر برقرار میکند، انتظار استقبالی قابل قبول و گسترده را هم از نما

مهدی نصیری: تئاتر جنگ یا حوزه تئاتر دفاع مقدس در ایران همواره در سه دوره و سه دسته مهم تقسیم‌بندی شده و مورد ارزیابی و تحلیل قرارگرفته است؛ نخست دوران جنگ تحمیلی و نمایش‌هایی که به رویدادهای مستقیم جبهه و جنگ مربوط می‌شدند؛
دوم، دوران پس از جنگ و رویکرد انسانی و معنوی با محوریت و اهمیت بازگشت از جنگ؛ و سوم نمایشهایی که به جامعه پس از جنگ و رویدادها و تأثیرهای اجتماعی روزگار پس از جنگ اختصاص داشتهاند.
در حوزه این تقسیمبندی با نگاهی تلویحی به شکل و کیفیت آثار میتوان گفت که تقریباً بهترین آثار تئاتر جنگ در ایران آنهایی بودهاند که در هر دوران از جنس خود آن دوره بودهاند.
بهترین نمایشهایی که رویدادهای مستقیم جنگ را روایت کردهاند در همان زمانه و بهترین آثاری که به جنگ و تأثیرات آن اختصاص داشتهاند نیز در این دوره به روی صحنه رفتهاند.
اما "آخرین نامه" جزو معدود نمایشهایی است که دست کم در زمان جنگ رویدادهایش را روایت میکند، اما در دوران سوم (دهه سوم تئاتر دفاع مقدس) روایت میشود و اتفاقاً نمایش خوبی است. نمایش مهرداد کوروشنیا به جز چند مورد کوتاه و جزئی، دچار آسیبهای معمول تئاتر جنگ در ایران نمیشود.
یکی از مهمترین ویژگیهای "آخرین نامه" صداقت و سادگی مضمون و لحن روایت آن است. کوروشنیا که در آثار اجتماعی پیشیناش نیز همواره نیم نگاهی به مسئله جنگ تحمیلی داشته، در "آخرین نامه" نه در دام تقدسگرایی افراطیای میافتد که تئاتر دفاع مقدس سالها از این ناحیه دچار آسیب بوده و نه به ورطه منفینگری صرف در مورد دیدگاههای ضد جنگ سقوط میکند.
اینک پس از سه دهه حیات تئاتر دفاع مقدس میتوان پذیرفت که در آثار مربوط به دو دهه نخست، هنرمندان بیشتر به خلق مضامینی تقدسگرا و آفرینش شخصیتهایی فرشتهوار گرایش داشتند و شعارگویی اصلیترین نتیجه کار آنها بود و در یک دهه اخیر و به ویژه همین چند سال گذشته تحلیلی صرفاً ضد جنگ از موضوع معمول شده است.
"آخرین نامه" نمایش صادقی است، به دلیل آنکه در مورد مضمون افراط نمیکند و دچار تفریط هم نمیشود. در واقع نمایش تحلیلی انسانی و اجتماعی از رویداد دارد و بیشتر از آنکه در فکر تعریف و تخریب واقعهای به نام جنگ باشد، تأثیرات اجتماعی و انسانی جنگ تحمیلی را بر روی شخصیت قهرمانهای داستانش مورد تحلیل و شناخت قرار میدهد.
هر چند به نظر میرسد که بیطرفی در قضاوت نسبت به شخصیتها با یک اتفاق کوچک (بحث رحمان و هژار برای رفتن به میدان مین) در پایانبندی نمایش اندکی با موضعگیری گروه اجرایی در قهرمان ستایی و مقدسسازی شخصیت سوم اسماعیل همراه میشود. تا اینجای کار کورشنیا ترکیب زیبا، صادق، ساده و واقعیای از چند نگاه اجتماعی متفاوت را با هم همنشین کرده بود و از تفاوتها در رفتار و تفکر و نگاه این آدمها در موقعیت خاص آنها در جبهه به نفع خلق درامی تمام عیار سود جسته بود؛ اما تنها در نقطه پایان داوری، کارگردان ترکیب تفاوتهای انسانی، اجتماعی و نگاه بیطرفانه نسبت به آن را با اندکی موضعگیری مواجه میکند.
"آخرین نامه" ظاهراً از کنار یکی از آسیبهای جدی دیگر حوزه تئاتر دفاع مقدس نیز به خوبی عبور کرده است؛ علاوه بر اینکه به نظر میرسد نمایش شایستگی سالنی با ظرفیت بیشتر از ظرفیت خانه نمایش را داراست، میتوان به حضور خوب تماشاگران در نخستین روز اجرا نیز اشاره کرد و با توجه به نوع ارتباط حسی و انسانی که نمایش با تماشاگر برقرار میکند، انتظار استقبالی قابل قبول و گسترده را هم از نمایش داشت. پیشبینی میشود که "آخرین نامه" به واسطه ویژگیهای مثبتی که در لحن و مضمون دارد و به واسطه کمدی لطیف گفتاریاش در روزهای آینده با استقبال خوبی از سوی مخاطبان مواجه شود.
ساختار درام مورد تحلیل، بر مبنای همان سادگی که از آن یاد شد بنا شده است. کورشنیا بیآنکه قصد طراحی نظام ساختاری پیچیده و شبکه داستانی چند لایهای را داشته باشد، درامش را با تعریف شخصیتها و مهندسی ساده شبکه ارتباط میان آنها آغاز میکند. لحن ارائه اطلاعات مربوط به فضا و شناسنامه اشخاص هم آنقدر ساده و صمیمی است که تماشاگر را وادار به توجه نمیکند، بلکه برای کشف آدمهای داستان (اسماعیل و هژار) و موقعیت آنها مشتاق میسازد. هر چند میتوان کاستی در پردازش دراماتیک این شبکه ارتباطی و به ویژه کمرنگ شدن اکت میان شخصیتها در نتیجه تکرار چند باره موقعیت را نیز در همین فصل ابتدایی بر کار وارد دانست؛ در واقع شخصیتها، موقعیت و رابطه زد و خوردی میان آنها خوب تعریف میشود و در تناسب با لحن و ریتم روایت [:sotitr1:]گیرایی و جذابیت لازم را هم داراست، اما علیرغم آنکه صحنه در مورد آن با تماشاگر قطع ارتباط نمیکند، اما برای لحظاتی ارتباطش با مخاطب در همین ابتدا دچار ضعفی کمرنگ میشود که اگر قدرت بازیگران در جبران نبود مطمئناً پر رنگتر هم میشد. اما در مجموع کورشنیا شروع خوبی را برای نمایش انتخاب کرده و پرداخت مناسبی در مورد موضوع و نحوه معرفی شبکه ارتباطی میان شخصیتهای داستانش دارد.
ساختار نمایش بعد از این، به محض ورود رحمان وارد مرحله دیگری میشود. در واقع رحمان همان مؤلفه ساختاری است که اکت و عمل دراماتیک را در نمایش تقویت میکند و در ضمن مؤلفههای لازم، برای پرهیز از تکرار را هم در اختیار ساختار قرار میدهد.
ورود رحمان، شبکه ارتباطیای را که کلیت اثر مبتنی بر حس عاطفی و انسانی ناشی از آن است گسترش میدهد و بر تعدد چالشهای ارتباط میان اشخاص داستان میافزاید. همین شخصیت درضمن دو کار کرد مهم دیگر هم پیدا میکند؛ در حوزه ساختار جزئیات جذاب دیگری را بر مؤلفههای پرداخت متن میافزاید و در زمینه جذابیتهای کمیک نمایش ارتباط مؤثر و مطلوب مخاطب با اثر را بارها بیشتر از پیش میکند. هر چند شگرد جذابسازی و افزایش محبوبیت در شخصیت رحمان و هژار با توجه به پایانبندی نمایش هم هوشمندانه و از ابتدای اجرا انجام خود را آغاز میکند!
کار مهرداد کورشنیا و بخش دیگری از موفقیتاش مدیون نگاه جدی و سبک کار او در پردازش واقعیتهای انسانی و اجتماعی است. حضور فارس باقری در کنار نویسنده و کارگردان را هم به طور جدی میتوان در موفقیت متن در این زمینه مورد توجه قرار داد. در واقع نمیتوان ردپای حضور باقری در پرداخت جزئیات مهم نمایشنامه را نادیده گرفت؛ هر چند که کشف این ردپا و اثبات آن برای نگارنده ناممکن و غیرضروری است، اما اصرار دارم همکاری موفق باقری و کورشنیا در مورد این نمایش را مورد تأکید قرار دادم.
در جستجوی اهمیت پرداخت جزئیات و تأثیر آن در نمایش میتوان حتی حضور مرغ در صحنه را مورد اشاره قرار داد؛ مرغی که از زیر یکی از تشتها بیرون میآید کارکرد کمیک پیدا میکند؛ بخشی از شخصیت رحمان را تعریف میکند که براساس آن رحمان یک روستایی ساده و وابسته به مناسبات جغرافیایی و عادتهای روستایی شناخته میشود؛ همین مرغ با رفتن روی مین جغرافیا و رویدادگاه پر خطر نمایش را میشناساند و علیرغم اینکه شاید به نظر مهم نرسد، بهانهای برای بسط و گسترش موضوع و وسعت یافتن رویدادها میشود (نقطه ضعف رحمان و...)
نمایش مهرداد کورشنیا براساس همه آنچه که تاکنون گفته شد، اثر کم اشتباهی است. اما شاید در میان همه محاسن آن بتوان یک حوزه از گسترههای اجرایی را در آن سراغ گرفت که تا اندازهای به کلیت آن لطمه زده است؛ طراحی صحنه "آخرین نامه" اگر چه در نگاه اول زیبا به نظر میرسد و تصویری متفاوت از فضای جبهه ارائه میکند که انباشته از سطوح فلزی (شاید میدان مین) است، اما با وجود کارکردهای بصری که دارد، آنجا که مورد استفاده قرار میگیرد، میزانسنها را محدود میکند، توجه تماشاگر را بیهوده به خود جلب میکند و حتی مواردی اضافه به نظر میرسد.
اما حتی اگر ضعفهایی در انتخاب ابزار صحنه و آرایش دکور وجود دارد، باید اعتراف کرد که این ضعفها تا حد زیادی با حضور موفق بازیگران نمایش جبران شدهاند. کورشنیا در متن و اجرا به خوبی از گویش شخصیتها استفاده کرده و بازیگران هم نقش بسیار مؤثری در ارائه روان و مناسب این گویشها دارند. علاوه بر این بازیگران در ایجاد شبکه ارتباطی حسی و خلق اتمسفر تأثیرگذار و قدرتمند نیز موفق بودهاند و حضور مؤثر آنها یکی از دلایل اصلی موفقیت نمایش هم هست.